نگاهی به تحولات دنیای فـولاد
برای بزرگنمایی تصویر بر روی آن کلیک کنید.
بازار فولاد ماهیتی سیکلی دارد و عملکرد آن تابعی از شرایط اقتصادی جامعه است. سلامت صنعت فولاد و سلامت اقتصادی جامعه یا هر کشوری با یکدیگر رابطه متقابل دارند، در دهه گذشته این صنعت رشد قابل توجهی داشته، اما شاهد بیشترین رشد در کشورهای بریک (برزیل، روسیه، هند و چین) و خصوصاً در چین بودهایم. از سال 2001 تاکنون این صنعت فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است که به طورکل تولید جهانی فولاد با نرخ رشد متوسط تقریبی 6 درصد و مصرف فولاد با نرخ رشد 5/5 درصدی در حرکت بوده است.
اگرچه صنعت فولاد پس از بحران اقتصاد جهانی در سال 2008 حیاتی دوباره گرفته بود اما بحران بدهیهای اخیر حوزه یورو بازار این کالا را با نوعی تزلزل مواجه کرده است. این شرایط سرگردان و نامطمئن اقتصاد کلان توأم با بازارهای مالی آشفته و کسری سنگین بودجه دولتها موجب شده که کشورها به سیاستهای اقتصادی انقباضی و ریاضتمندانه روی آورند. در حقیقت بخشها و مناطق خاصی از جهان توسعه و سرمایهگذاری در بخشهای زیربنایی و دیگر صنایع خود را به حالت تعلیق درآوردهاند.
در نتیجه تقاضای فولاد در آن حد که پیش بینی میشد رشد مجددی پیدا نکرده و توسعه ظرفیت فولادسازیها هنوز بالاتر از تقاضای فولاد است. در سال 2011 ظرفیتهای جدید افزوده شده در صنعت فولاد به 80 میلیون تن بالغ شده که به 493 میلیون تن ظرفیت مازاد منجر شد و این وضعیت روی میزان سودآوری شرکتها یا واحدهای فولادسازی اثرات منفی گذاشت. پیچیدگی مسأله بسیار بالاتر است و انتظار میرود که این افزایش ظرفیت فولادسازیها همچنان ادامه داشته باشد چون با مسائل سیاسی به هم آمیخته است که مانع منطقی کردن رشد این صنعت میشود و دلیل آن نیز این است که دولتها تحت فشار قرار دارند تا مبادا بیکاری و مشکلات اجتماعی افزایش یابد. چارچوب منطقی کردن آن یک دستور عمل سیاسی دارد. با توجه به اینکه ظرفیت مازاد مهمترین چالشی است که امروز در پیش روی فولادسازان قرار دارد ولی چالشهای بیشتری نیز به شرح زیر وجود دارد که فولادسازان با آن مواجهند.
ـ حرکت به سمت بازارهای نوظهور
ـ افزایش نوسانات یا تزلزل در بازار و کاهش سوددهی
ـ نداشتن سرعت کافی در بهرهبرداری و عملیات
ـ نیاز به مدلهای کار کسب برای خلاقیت و رشد بیشتر
شناخت این چالشها برای این صنعت ضروری است تا بتواند فرصتهای جدید و ابزار رشد را مشخص کند.
حرکت به سوی بازارهای نوظهور
با حرکت فعالیتهای تولیدی در این صنعت از کشورهای صنعتی به سمت و سوی بازارهای نوظهور از میزان رشد آتی آن کم شده و تهدیدات رقابتی برای دستاندرکاران صنعت فولاد فزونی گرفته که آثار عمیقی در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی از خود برجای خواهد گذاشت.
این تغییر جهت به خوبی در میزان تولیدات ده فولادساز بزرگ در جهان مشهود است. در سال 2001 چهار فولادساز اروپایی در جدول 10 فولادساز عمده در جهان به چشم میخورد در حالی که در سال 2011 از ده فولادساز برتر در جهان فقط نام ارسلورمیتال را میبینیم که مقر یا ستاد مرکزی آن در اروپا قرار دارد.
بیشترین رشد در تولید ناخالص داخلی در جهان در سال 2011 مربوط به کشورهای بریک است. مثلاً چین و هند احتمالاً تا 5/9 درصد و 8/7 درصد در سال 2011 و تا 9 و 5/7 درصد در سال 2012 به ترتیب رشد داشته باشند. صنعت فولاد هند سعی دارد تا با افزایش ظرفیت موجب رشد اقتصادی بیشتری برای کشور شود. اما در چین در حال حاضر ظرفیت مازاد فولادسازیها بر این صنعت سایه افکنده است. ظرفیت تولید فولاد خام چین احتمالاً به حدود 840 میلیون دلار در سال 2012 افزایش پیدا کند که 22 درصد بیشتر از 688 میلیون تن مصرف پیشبینی شده آن است. در صورت مقایسه، پیشبینی انجام شده برای اتحادیه اروپا و آمریکا در سالهای 2011 و 2012 تولید خالص داخلی بسیار کمتر از 2 درصد را نشان میدهد. افت رشد GDP و تولیدات صنعتی به شتاب حرکت تولید فولاد و مصرف آن به سمت اقتصادهای نوپا سرعت بخشیده است.
مصرف سرانه فولاد در کشورهای منتخب
طی دهه گذشته تقاضا برای محصولات فولادی به شدت تغییر پیدا کرده و میزان تقاضا به نفع بازارهای نوظهور افزایش یافته است. دلیل اصلی این تغییر این است که در این کشورها رشد تولید ناخالص ملی در مقایسه با کشورهای صنعتی بسیار بالاتر رفته است.
بازارهای نوپا با داشتن رشد بالاتر مصرف فولاد، ارتباطات متقابل بالاتری را برقرار کردهاند.
مثلاً طی دهه 2001 ـ 2010 رشد مصرف فولاد چین در مقایسه با رشد GDP آن 4/1 درصد بوده، در حالی که این رابطه متقابل کمتر از 1 درصد برای اکثر کشورهای صنعتی به دست آمده است. به هر صورت باید خاطرنشان کرد که کشورهای صنعتی در چهارماهه گذشته شاهد رشد بالای سرانه مصرف فولاد نبودهاند. در حالی که شدت مصرف فولاد به طور مستمر در کشورهای در حال توسعه مانند چین و هند در همین دوره افزایش داشته است.
این تغییر در چشمانداز تولید و مصرف جهانی را میتوان (به جز در کشورهای برزیل، هند، چین و روسیه) به خوبی مشاهده کرد. در سال 2011 تولید جهانی فولاد در سایر مناطق فقط 9/1 درصد در مقایسه با سال 2010 افزایش پیدا کرده و این در حالی است که مصرف در همین دوره 3/4 درصد کاهش داشته است.
افزایش نوسانات بازار و کاهش سوددهی
در حالیکه بازارهای نوظهور همچنان به رشد خود ادامه میدهند، اما عملکرد بین آنها بسیار متفاوت است. به همین منوال بازارهای بعضی از کشورهای صنعتی بهتر از انتظار کار میکنند و برخی از آنها نیز با مشکلات عدیدهای مواجهند و یا رو به زوال گذاشتهاند.
فشار رقابتی فزاینده در طول زنجیره ارزشی برای نیروی کار، مواد اولیه ورودی و سرمایهگذاری گستردهتر میشود. فولادسازان بازارهای نوظهور انتظار دارند که توان رقابتپذیری به بالاترین سطح خود برسد چون شرکتهای کشورهای صنعتی از طریق سرمایهگذاری مشترک وارد بازار آنها شده و فولادسازان داخلی هم تمرکز خود را شدت میبخشند.
در صنعت فولاد عمدهترین عامل نوسانات هزینههای مواد اولیه است که با تغییر طول مدت قراردادها از یک سال به دورههای کوتاهمدتتر وخیمتر شد. کمبود عرضه به عرضهکنندگان سنگ آهن و زغال کک شو این امکان را داد که مکانیسمهای قیمتگذاری خود را تغییر دهند. اما این تغییرات چالشهای زیادی را برای فولادسازان با خود به همراه آورده است. آنها در حال حاضر باید نهتنها با افزایش قیمت مواد اولیه مورد نیاز خود مواجه شوند بلکه با توجه به نوسانات تقاضا سود حاشیهای خود را نیز حفظ کنند. "
این تحولات اثر شدیدی را روی درآمد فولادسازان گذاشته است.
ضعف در بهرهبرداری
در بحران مالی/اقتصادی جهان در سال 2008ـ2009 فولادسازان زمانی که تقاضا ناگهان سقوط کرد با چالش مواجه شدند. چون بسیاری از این کارخانهها با ظرفیت بالا کار میکردند در نتیجه بازارها ناگهان با عرضه مازاد فولاد روبهرو شدند. با وجود اینکه شرکتهای فولادسازی تقریباً به طور سریع به تعدیل ظرفیتهای بهرهبرداری خود روی آوردند و این کار بخصوص در آمریکا و اروپا رخ داد چون در این مناطق هنوز ظرفیت بازار ساختاری در بخش محصولات خاصی مثلاً در بخش بازارهای فولادهای ساختمانی وجود داشت.
بنابراین فاصله قابل توجهی بین نوسانات تقاضا و تعدیل تولید یا عرضه هنوز وجود دارد و دلیل اصلی آن این است که در این صنعت هنوز نسبتاً پراکندگی (بخصوص در مقایسه با شرکتهای سنگ آهن و آلومینیوم) به چشم میخورد. در سال 2010 آرسلورمیتال بالغ بر 7 درصد تولید جهانی فولاد را به خود اختصاص داده و پنج فولادساز بزرگ بعدی فقط 9/12 درصد تولید جهانی فولاد را در اختیار داشتند. در چین و سایر کشورها تعداد زیادی کارخانه فولادسازی کوچک وجود دارد که با ظرفیت کمتر از 1 میلیون تن کار میکنند.. بسیاری از کارخانههای فولادسازی به عنوان قهرمانان ملی به حساب میآیند و همواره مورد حمایت دولتها قرار دارند تا مبادا بسته شوند. این سیاستها نهتنها منتهی به عرضه مازاد در بازارهای محصولات خاصی شده بلکه از چرخه حیات محصولات نیز کاسته است.
نیاز به مدلهای کسب و کار برای تحول
ساختار صنعت فولاد اندکی در قرن گذشته تغییر پیدا کرده و این به جز تغییر مالکیت دولتی به مالکیت خصوصی است. در گذشته همواره سود حاشیهای قابل توجهی نصیب فولادسازان میشد که هم قدرت خرید و برتری نسبی به فروشندگان مواد اولیه داشته و هم میتوانستند قیمتهای بازار را برای توزیعکنندگان و مشتریان تعیین کنند.
اما در سال 2011 در ساختار جدید فولاد بیشترین قدرت قیمتگذاری در این صنعت به دست فروشندگان مواد اولیه و مصرفکنندگان آن افتاد. فولادسازی به شکلی از فرآیند مواد اولیه با کنسانتره تبدیل شده و ارزش قابل توجهی را خلق نمیکرد، در واکنش به این تغییرات، مدل کار و کسب فولادسازی باید خود را هماهنگ میکرد تا ریسک قیمت مواد اولیهای که با کمبود مواجه است مستقیماً به مشتریان فولاد انتقال یافته و تغییرات تقاضای مشتریان فولاد با واکنشهای انعطافپذیرتر تولید هماهنگ شود. همانگونه که در بالا اشاره شد نداشتن سرعت در بهرهبرداری فولادسازیها آثار سویی در این صنعت از خود به جای گذاشته و در نتیجه ظرفیتهای مازاد کنونی به وجود آمده و فولادسازان به دنبال تغییر مدلهای کار و کسب خود کشانید تا قابلیت بهرهبرداری شرکتهای خود را بالا بوده مهم مالکیت واحدهای معدنی تولید مواد اولیه خود را افزایش داده و نیز در تولید انواع محصولات مشتریگراتر بوده و در نحوه قیمتگذاری محصولات خود خلاقانهتر عمل کنند.
مترجم: علی غفوری
منبع: متال بولتن